گاهاً میگم رها کن. بی‌خیال نافرمانی مدنی و چهارشنبه‌های سفید و شالِ سرچوب..

+ حرف جدیدی ندارم.



  • ۲
  • نظرات [ ۱ ]
    • جاودان
    • پنجشنبه ۵ بهمن ۹۶

    من دوستِ‌صمیمیِ خوبی نبودم. حرمت شکستم. خط رد کردم.

    فردا همه‌چیز تموم میشه و من نبوسیدمت. دیدی نبوسیدمت؟ می‌بینی از فردا جون می‌دم و دیگه نمی‌ذارم حتی فکرم سمتت بیاد؟ می‌دونی از فردا قراره بمیرم برای مالِ دیگری بودنت؟ که باید پاک بشه دوستت دارم گفتن بهت. که باید مادرانه و خواهرانه و تف.. هر جوری جز عاشقانه بغلت کنم و تبریک بگم بهت بابت این دختر سفیدروی دلربا. که باید از همین امشب تمرین کنم که خوشحال باشم برای خوشحالیت و لعنت.. تو کیو داری که از من بیشتر دوستت داشته باشه؟ 

    • جاودان
    • شنبه ۳۰ دی ۹۶
    در آن‌زمان که هنوز جادوگران را به جرمِ جادوگری می‌سوزاندند یا حتی پیش‌تر از آن، در دوره‌ای که خدایان یونان با ناک‌اوت کردنِ خدایان نورس و ایرانی و هندی بر جهان حکمرانی می‌کردند و حتی چند قدم قبل‌تر از آن زمانی که الف‌ها هنوز زمین را ترک نکرده بودند و دورف‌ها به صورت نژادی مستقل آزاده می‌زیستند، "ماه‌زدگان" را دیوانه می‌پنداشتند. تفسیرِ نادرست ـی نیست. ماه‌زده دلش برای رخ ماه رفته، "مجنون" شده. ولی برخلافِ توضیحاتِ ویکی‌پدیا، mentally ill نیست. صرفاً عاشق است. ماه‌زده عشقش را به ماه می‌دهد و جادویش را از آن می‌گیرد.
    مجمع هم که از اسمَش پیداست، به محلِ تجمع عده‌ای می‌گویند. محلِ تجمعِ دیوانگان را چه می‌گویند؟ تیمارستان. دارالمجانین. اما بی‌ذکرِ نام دلبر که نمی‌شود. همین شد که اینجا مجمعِ دیوانگان شد و منِ ماه‌زده، تنها ساکنش.