دارَم. الآن دارَم.

میاد دست ـتو می‌گیره، تو چشمات نگاه می‌کنه و میگه: "من باورت دارم."

اِنگار جمله بعدیش این باشه که،

-"وقتی من باورت دارم، چطور جرئت می‌کنی خودتو باور نداشته باشی؟"


و دنیا رنگ می‌گیره. 

  • ۴
    • جاودان
    • دوشنبه ۱۷ مهر ۹۶

    موسیقیِ پس‌زمینه زندگیِ مرا او می‌نوازد.

    من در زندگیِ قبلی پیانیستی کور بوده‌ام. مردی سیگاری، با چشم‌های تیره‌ای که هیچ‌گاه جهان را ندیدند و موهای کوتاهِ آشفته‌ای که صاحبشان هیچ‌گاه از شدت آشفتگیِ ـشان خبردار نشد. مردی که در پروازی از پاریس به وین، زمانی‌که بعدِ سی و پنج‌سال بالاخره می‌رفت تا پولِ کافی برای خریدِ پیانو را به دست بیاورد هواپیمایش سقوط می‌کند. 

    من احتمالاً مردی بوده‌ام که اولین معشوقه‌اش پیانویِ مشکیِ ساده سالنِ موسیقی مدرسه‌اش و آخرینـش پیانوی گراندِ سفیدِ فرودگاهِ شارل‌دو‌گلِ پاریس بوده‌است.


    + وقتی می‌گویم پیانو قلبِ مرا کش می‌آورد و جمع می‌کند و می‌کوبد و دوباره شکل می‌دهد از چه حرف می‌زنم؟

    از این، با تشکر از وبلاگِ سرندیپ.


    + اسمِ کامل پیانو، پیانوفورته ـست. که از دو بخشِ piano به معنای ملایم و forte به معنای با صدای بلند و رسا تشکل شده. می‌خواد قدرتِ سازو حتی توی اسمش نشون بده. این ساز شگفت‌انگیز نیست؟!

  • ۵
  • نظرات [ ۳ ]
    • جاودان
    • يكشنبه ۱۶ مهر ۹۶
    در آن‌زمان که هنوز جادوگران را به جرمِ جادوگری می‌سوزاندند یا حتی پیش‌تر از آن، در دوره‌ای که خدایان یونان با ناک‌اوت کردنِ خدایان نورس و ایرانی و هندی بر جهان حکمرانی می‌کردند و حتی چند قدم قبل‌تر از آن زمانی که الف‌ها هنوز زمین را ترک نکرده بودند و دورف‌ها به صورت نژادی مستقل آزاده می‌زیستند، "ماه‌زدگان" را دیوانه می‌پنداشتند. تفسیرِ نادرست ـی نیست. ماه‌زده دلش برای رخ ماه رفته، "مجنون" شده. ولی برخلافِ توضیحاتِ ویکی‌پدیا، mentally ill نیست. صرفاً عاشق است. ماه‌زده عشقش را به ماه می‌دهد و جادویش را از آن می‌گیرد.
    مجمع هم که از اسمَش پیداست، به محلِ تجمع عده‌ای می‌گویند. محلِ تجمعِ دیوانگان را چه می‌گویند؟ تیمارستان. دارالمجانین. اما بی‌ذکرِ نام دلبر که نمی‌شود. همین شد که اینجا مجمعِ دیوانگان شد و منِ ماه‌زده، تنها ساکنش.