فکر می‌کنم "کاشکی دوستم داشتی." و ماه ـو نگاه می‌کنم. تلاش برای اشک نریختنه. چشمامو تا جایی که میشه باز می‌کنم و سعی می‌کنم نذارم یه قطره اشک سمج مغلوبم کنه. جواب میدی دوستم‌داری و می‌دونی که باور نمی‌کنم. فکر می‌کنم مگه من توی اوجِ مستی بهت زنگ نزدم که بگمت؟ بگم دلم رفته.. چرا نفهمیدی؟ و تصویر محوتر میشه. فقط اگه می‌تونستم کل این افکارِ "تو محور" ـو برات توضیح بدم.. فقط اگه می‌تونستم بگم..


+ نَشُد. توی مرحله تا گردن توی لجنم، فردا؟ دوباره ریسک می‌کنم.

+ قبلاً گفته بودم که عکس گرفتن از دلبر با زمین‌تاب ـش سخته برام. بالاخره راهِ‌حلشو پیدا کردم؛ double exposure. اگه مشتاق و علاقه‌مندی بود، مراحلشو با تصویر می‌ذارم. :] جذاب ـه.