امروزه؟ ای بابا.. تازه این تنهاییه مقارن هم شده با جمعه:/ حس بدی دارم از اینکه فقط میتونم یه تبریک خشک و خالی بگم. خب گمون کنم دوباره باید یه لینک آهنگ بفرستم:D همیشه دوست داشتم این آهنگ رو برای تولد یکی بفرستم! البته یه مقدار پاپ طوره. اونطور هم که از لیریک برمی آد برای تولد 21 سالگیه. نمیدونم شما چند ساله شدی. ولی خب بازم کار آدم رو راه میندازه!
نیمه شبِ سه فروردین بود. یعنی هم اون روز میشد، هم فرداش. هر دو روز هم فجیع بودن. روز اول رفتم و رو چمنا خوابیدم و کتاب خوندم. روز دوم هم تو خونه غصه خوردم. همیشه انتظار داشتم این تولده، خیلی.. رویایی و خوب باشه. نبود متاسفانه.
بابتِ موزیــک باز م مچکرم. :)) بهعنوان هدیه تولد حتی میتونم گوش بدمش. :))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
در آنزمان که هنوز جادوگران را به جرمِ جادوگری میسوزاندند یا حتی پیشتر از آن، در دورهای که خدایان یونان با ناکاوت کردنِ خدایان نورس و ایرانی و هندی بر جهان حکمرانی میکردند و حتی چند قدم قبلتر از آن زمانی که الفها هنوز زمین را ترک نکرده بودند و دورفها به صورت نژادی مستقل آزاده میزیستند، "ماهزدگان" را دیوانه میپنداشتند. تفسیرِ نادرست ـی نیست. ماهزده دلش برای رخ ماه رفته، "مجنون" شده. ولی برخلافِ توضیحاتِ ویکیپدیا، mentally ill نیست. صرفاً عاشق است. ماهزده عشقش را به ماه میدهد و جادویش را از آن میگیرد. مجمع هم که از اسمَش پیداست، به محلِ تجمع عدهای میگویند. محلِ تجمعِ دیوانگان را چه میگویند؟ تیمارستان. دارالمجانین. اما بیذکرِ نام دلبر که نمیشود. همین شد که اینجا مجمعِ دیوانگان شد و منِ ماهزده، تنها ساکنش.