توی تمرین ـای مسابقاتِ شِنامون، مربیم همواره میگفت باید استارت زدن ـم، اون شیرجه اولِ کار قبل اینکه آب احاطه ـم کنه، قوی باشه. وقتی استارت قوی باشه، باید تا جایی که میتونی ازش استفاده کنی و سر بخوری رو آب. میگفت در اغلب موارد کسی که استارت ـش قوی ـه میبره. کل جلساتِ قبل مسابقه منو مجبور میکرد استارت ـای بلند و قوی بزنم و تو همون حال که آب تو گوشام بود فریادشو میشنیدم که میگفت اگه میخوای ببری استارت ـتو قوی کن. این حرف ـو میزد و من نتیجه ـشو به چشم میدیدم. نصف راه ـو روی آب سر میخوردم و اینقدر به استارت ـای قوی ـم اطمینان داشتم که بقیه راه برام چیزی نبود. پشتِ سرِ هم همه ـرو له میکردم. میبردم و میدونستم رازِش استارت ماهرانه ـمه.
میدونین این طرزِ تفکرِ "اونی که شروع ـش قویتره، بُرده." به چه نتیجهای منجَر شد؟! به اینکه من دیگه نمیتونستم قبول کنم در صورتی که استارت ـم قوی نباشه میبرم.
مسابقات شروع شد، با استارت ـای تکنیکی و قشنگِ قوی. رسید به دورِ نهایی و تعیینکنندهی مسابقه. نفس گرفتم،
- سه، دو، ســـوت.
پریدم و لحظه برخورد با آب عینک ـم از چشمام دراومد. من میتونستم ببینم همچنان. میتونستم شنا کنم و نفس داشتم که دو سه بار دیگه مسیرو برم و بیام. ولی استارت ـم به کل خراب شده بود و میدونین با اینکه من کل طول استخرو رکورد پونزده ثانیه داشتم، دیگه تلاش نکردم. دیگه دستوپا نزدم چون یکی پشتِ ذهنم داد میزد در صورتی که استارت ـت قوی نباشه نمیبری. من اون روز نبردم. من کلی شکستِ دیگه توی زندگیم بابتِ همین طرزِ تفکرِ "استارت ـت قوی نباشه، نمیبری" داشتم. استارت ـایی که بهخاطرِ یه سرماخوردگیِ بدموقع، تاثیراتِ یه شب بیخواب ـی، یه سوتفاهم اول کار و الخ خراب شده بودن و من بعد این استارت خراب دست از دستوپا زدن کشیده بودم، با اینکه میتونستم برسم. با دو تا دست قویتر زدن. یکم احساس فشار بهخاطرِ بیهوایی. میگیرین چی میگم؟! من بُریدم با اینکه میشد رسید!
میخوام بگم شما مثلِ من نباشین. الزاماً کسی که اولِ کار جلوتره نمیبره، شاید اون وسطِ کار کم اورد. شاید اون ماهیچههاش خسته شدن. شاید شما بدونِ استارتِ قوی از همه ـشون سر بودین. به تلاش اِدامهبدین؛ چون معلوم نیست کجای راه شما از همه جلو میافتین..
پ.ن: کـلِ این بحثِ شنا و شنا کردن و فکر کردن به آب باعث میشه تصمیم بگیرم برم بقیه زندگیمو توی دریا در حال شنا کردن بگذرونم. شاید اون وسط تکامل پیدا کردم و یه ماهی-آدم ـی چیزی شدم.
پ.ن: عکس از انیمه «free» ـه. عنوان هم همینطور. بعد از دیدنِ این انیمه هم تصمیم گرفته بودم اینقدر توی آب بمونم تا یه پریدریاییِ مذکر پیدا بشه، فِل این لاو بشیم و هپلی اِوِر افتر زندگی کنیم. :))
آخرین پ.ن: اولین پسـتِ رسمیِ مجمع. :) وبلاگنویسیِ دوباره ـم مبارک.
پ.نِ بعد آخرین پ.ن: قراره بنویسم. کـلـی بنویسم. در موردِ «Free» بنویسم و روزام و دلبر و لعنت.. خوشحالم!