زن: بگو آ، یه جوری که انگار می‌خوای بهم بگی دوست ـم داری.

مرد: آآآ..

زن: بگو آ، یه جوری که انگار می‌خوای بهم بگی هرگِز فراموش ـم نمی‌کنی.

مرد: آآآآ..!


"داستان‌ خرس‌های پاندا به روایت یک ساکسیفونیست که دوست‌دختری در فرانکفورت دارد."


+ یک جایی روی دستانم و قسمتی میان قفسه سینه‌ئم هر دفعه با خواندنش گرم می‌شود. این کتاب با تک تک واژگانش همانند قاتلی مهربان است.