جوامعِ جورابی خیلی سنت‌گرایند. در جوامعِ جورابی همه مردان جوراب‌های مشکی می‌پوشند و زنان جوراب‌های جفت دارند. برای همین بالاخره یک روز یک نفر باید جوراب‌های لنگه به لنگه را مطرح می‌کرد. یک‌نفر جرات می‌کرد تا بگوید که زیبایی روابطِ میان‌جورابی و حتی غیرِ میان‌جورابی به همسان بودن نیست. به هم‌رنگ و هم‌طرح بودن نیست. دو جوراب با طرح‌های متفاوت هم می‌توانند به‌هم بیایند، با هم زندگی کنند و خوشبخت شوند. این فلسفه جوراب‌های هم‌رنگ مانند زنده‌به‌گور کردن و سوزاندنِ زنان در جوامعی‌ـست که اعتقاد داشتند زن پس از مرگ شوهرش باید بمیرد! ما جوراب ـی که جفتش مفقود شده، مجروح شده و پرِ سوراخ است را چه‌کار می‌کنیم؟ دور می‌اندازیم!!


این رسمِ جفت‌کردنِ زوری از بین نمی‌رفت اگر بالاخره یک جوراب به خودش جرأت نمی‌داد و عاشق نمی‌شد. یک جورابِ ساق‌بلندِ پشمیِ مشکی که بالایش نوار‌های رنگی دارد، باید لنگه جورابِ لطیفِ راه‌راه را می‌دید و دلش می‌رفت. بالاخره یک‌نفر باید خط‌و‌خطوط را می‌شکست و این زوج عاشق را به‌پا می‌کرد.
با به پا کردنِ این زوج عاشق، حرمت‌ها شکسته شد. جوراب‌ها لنگه به لنگه عاشق شدند. دوست شدند و گاهاً تصمیم گرفتند ازدواج سفید کنند. جورابِ ستاره‌دارِ مشکی، جورابِ ستاره دار سرمه‌ای را دید و نتوانست دلش را جمع‌و‌جو کند. از‌آن‌ور جوراب‌های ساق کوتاهِ آبی و بنفشِ چهار جفت مختلف در یک روز با هم ازدواج کردند و به نوبت با کانورس‌ها به ماه‌عسل رفتند.
بحث اینجاست که بالاخره یک‌نفر باید اجازه عاشق شدن را به جوراب‌ها می‌داد، تا این شهرِ رنگ‌وا‌رنگ درست شود..!


+ آقای جاستین ترودو، شما کراشِ جورابیِ من هستین. شما باجوراب‌های غیرِهمرنگ و رنگ‌وارنگِ Star wars ـتون دنیای جوراب هارو لرزوندین. من مطمئنم ما می‌تونیم یه کشورِ جورابیِ شادو دموکرات ـو با هم اداره کنیم.

May the force be with you.

جوراب‌های ستاره‌دار دو رنگ برلبه پشت‌بام.