تکنولوژی چیزِ غریبیه. با فُلان‌تعداد فالوئر روی اینستاگرام، اِن‌تا کانتکت تلگرام و هزار و پونصد و چهار عدد مخاطب روی گوشی، من احساس تنهایی می‌کنم. می‌کردم. و احتمالا خواهم کرد!

می‌خوام داد بزنم کمک، من دارم غرق میشم. ولی آدما توی ساحل شاد و خندان نشستن، یک نفرم اینجا بسپاره جان، به فلانشون. چهار نفریم که رو قایق نجاتن، مارو شایسته نجات نمی‌دونن. اگه بگیم درد داریم، داد میزنن حاصلِ پوچ‌گراییِ معلولِ زندگیِ بورژواییشه. دلت جمع‌شده باشه، بیای بگی، کرمـا..

می‌پرن وسط.

-ای بورژوایِ بی‌مایه، چطور به خودت حق میدی در مورد کرمانشاه حرف بزنی؟ 

حالا تو بگو به خرسای قطبیِ پرنده این دو موضوع هیچ منافاتی ندارن. اون اصلا زلزله بود. زلزله که بورژوا و کارگر نمی‌شناسه. آقا اصلاً تعریف اشتباهی از بورژوازی داری شما. کیه که گوش کنه؟ دهنتو وا کنی تا به مناسبات سیاسی و دزدی و فقر اعتراض کنی، یه برچسب مرفهِ بی‌درد می‌چسبونن رو پیشونیت که آآ، یحتمل تو خونه رو بالش قو نشسته پست می‌ذاره. بگی عاشقی، میگن گرسنگی نکشیدی. هر چی بگی بالاخره یه برچسبی تو جیبشون هست.

راهِ حلم نداره. ویروسِ بی‌درمانیه. فرار می‌کنم، پنل بیانو باز می‌کنم. دست می‌ذارم رو کیبورد. میام بنویسم، یکی تو سرم به استهزا می‌خنده. ناخودآگاهم برعلیهِ خودم آلوده شده. و راهِ درمانم نداره. 


ولمون کنین به حقِ خرسا، بذارین همون تو آب بسپاریم جان.