من بهجای طره موهای بلند، رشته حرفهای درازی دارم که دَر هم گره خوردهاند و کسی نیست.. کسی نیست که بنشیند و آرام آرام با نوک انگشتانش از این رازهای مسکوتمانده گرهگشایی کند. کسی نیست که انگشتانش در آبی موهایم بلغزاند. در سبز سیر ناگفتههایم غرق شود. کسی نیست که بخواهد..
- حتی او. -
تویی نیستی که بخواهی..
- حتی تو. -
کسی نمیخواهدش..
- حتی من. -
این گیسوانی را که ندارم..