قیچی بزن به حرف و مو و زخم و دست، تمومش کـن فقط.

من به‌جای طره موهای بلند، رشته حرف‌های درازی دارم که دَر هم گره خورده‌اند و کسی نیست.. کسی نیست که بنشیند و آرام آرام با نوک انگشتانش از این رازهای مسکوت‌مانده گره‌گشایی کند. کسی نیست که انگشتانش در آبی موهایم بلغزاند. در سبز سیر ناگفته‌هایم غرق شود. کسی نیست که بخواهد..

- حتی او. -

تویی نیستی که بخواهی..

- حتی تو. -

کسی نمی‌خواهدش..

- حتی من. -

 این گیسوانی را که ندارم..


Hide Away

  • ۳
  • نظرات [ ۲ ]
    • جاودان
    • چهارشنبه ۲۰ دی ۹۶

    موقت.

    ۱. مثِ خرس مریضم. 

    ۲. نگام می‌کنه میگه: چی شد؟ می‌خواستی پنج ماه دیگه از پیشم بری که.

    تو حالت منگی سرم و مسکنا جواب میدم: میرم و یه مامان استخدام می‌کنم نازم کنه. :|

    ۳. نگاه کردن به چهره کسی که دوستش دارین دردتونو کم می‌کنه.

    ۴. از خرسا چه پنهون، یکمم خوشحاله که اینقد حالم بده. نزدیک بود کلید درو عوض کنه نرسم به انقلاب.

    ۵. این ساعت اولین ساعتیه که قدرت بلند کردن گوشی و نوشتنو دارم.

  • ۴
  • نظرات [ ۹ ]
    • جاودان
    • شنبه ۱۶ دی ۹۶
    در آن‌زمان که هنوز جادوگران را به جرمِ جادوگری می‌سوزاندند یا حتی پیش‌تر از آن، در دوره‌ای که خدایان یونان با ناک‌اوت کردنِ خدایان نورس و ایرانی و هندی بر جهان حکمرانی می‌کردند و حتی چند قدم قبل‌تر از آن زمانی که الف‌ها هنوز زمین را ترک نکرده بودند و دورف‌ها به صورت نژادی مستقل آزاده می‌زیستند، "ماه‌زدگان" را دیوانه می‌پنداشتند. تفسیرِ نادرست ـی نیست. ماه‌زده دلش برای رخ ماه رفته، "مجنون" شده. ولی برخلافِ توضیحاتِ ویکی‌پدیا، mentally ill نیست. صرفاً عاشق است. ماه‌زده عشقش را به ماه می‌دهد و جادویش را از آن می‌گیرد.
    مجمع هم که از اسمَش پیداست، به محلِ تجمع عده‌ای می‌گویند. محلِ تجمعِ دیوانگان را چه می‌گویند؟ تیمارستان. دارالمجانین. اما بی‌ذکرِ نام دلبر که نمی‌شود. همین شد که اینجا مجمعِ دیوانگان شد و منِ ماه‌زده، تنها ساکنش.